مغرور آیا؟

  

همه دوستان و آشناها منو به عنوان یه آدم شوخ میشناسن. 

مثلا وقتی دوستام منو میبینن اولین واکنششون یه لبخنده که میاد روو لبشون :دی

توو وبلاگای قبلی هم طرز نوشتنم طوری بوده که عموما طنز توش بوده و طنازی! بودم واسه خودم به قول دوستان :)) 

اما از وقتی اومدم بیان اون چاشنی طنز از نوشته هام رفته تقریبا. حالا یکی از دلایلش جو سنگینه بیانه به نظرم :دی

 

با این حال چند وقت پیش یکی از دوستان قدیمی که توی شبکه های اجتماعی هم با هم در ارتباطیم به طور ناخودآگاه از طریق یکی از بلاگایی که کامنت گذاشته بودم اومده بود اینجا . اولش شک کردم که منو شناخته اما به روی خودم نیاوردم و منم میرفتم بلاگشون و کامنت میذاشتم.

یه شب داشتیم توو دایرکت ایسنتاگرام صحبت میکردیم که ازشون پرسیدم بلاگ منو پیدا کردید ؟ که جواب دادن نه و آدرس ندارم بعد که بهشون گفتم هیوا منم! بعد از کلی بد و بیراه گفتن که چرا آدرس جدید رو ندادی و من فکر میکردم دیگه نمینویسی ، گفتن که خوشم نمیومده بود از هیوا! به نظرم یه شخصیت مغرور داره و آدم مغروریه! البته بعدش گفتن برم یه دور دیگه بخونم ببینم کیه اصن هیوا:))

 

و این برام جالب بود که از نوشته های من این برداشت رو کرده بودن :))

  

 

+ به نظرتون من آدم مغروری به نظرم میرسم ؟ بیاید بگید تا حالا با خوندن نوشته های من چه برداشتی از من داشتید؟

از نظر شما خواننده محترم من چه شخصیتی دارم ؟ در واقع چه جور آدمیم ؟ ( تأسی به ask me a question در اینستاگرام :)) )

 

 

+ از دادن پاسخ سوال بالا در مورد شما ، معذوریم! :دی

 

+ تا حالا تجریه دیدن دوستای مجازی رو توو دنیای واقعی داشتید ؟ چطور بوده ؟؟ 

 

 

هـیوا ۲۹ نظر لایک ۱۰

درهم

  

  

شرکتهای خودرو سازی هرسال دهه آخر مرداد رو میرن تعطیلات تابستونی. ما هم که با خودرو سازا کار میکنیم از اول مرداد برنامه ریخته بودم که برم مسافرت و یه 10 روزی استراحت کنم. 

تا اینکه رسیدیم به 21 مرداد و هی منتظر بودیم بگن برید واسه خودتون ده دوازده روز عشق و حال کنید  و هیچ خبری از تعطیلی نبود :|

ایام عید قربان بود و آخر هفته فقط چهارشنبه روز کاری بود و افتاده بود بین دو تا تعطیلی، همکارا یکی دو تاشون یک روز قبل از عید رو مرخصی گرفتن تا شنبه . منم که دیدم اینجوریه گفتم بذار مرخصیامو نگه دارم شاید قسمت شد اربعین رفتم کربلا!

مدیرمون دیده بود اینجوریه و منم تا آخرین لحظه سنگر رو حفظ میکنم روز 2 شنبه گفت برو مرخصی برا خودت و شنبه هم اصن نمیخواد بیای و برات مرخصی تشویقی رد میکنیم :))

 

اما خب توو اون چند روزی که مرخصی بودم،مادرم بنده خدا کمر درد شدیدی گرفته بود و اونو بردم دکتر و عکس و آزمایشگاه و این داستانا که آخرشم مشخص شد چند تا از دیسکاش زده بیرون و یکیشون کلا نابود شده و باید استراحت مطلق کنه فعلا.

از اون طرف کلاس زبان رو بالاخره ثبت نام کردم و یک روز در میون کلاس دارم و تایمش رو آخر وقت انتخاب کردم ساعت 8.5 تا 10 شب :|

اینقدر روزا بی برکت شدن که هرچقدر برنامه ریزی میکنی برای روزات به خیلی از کارات نمیرسی!

هفته پیش هم که بازم درگیر دکتر بودیم یا مادر رو می بردم آزمایشگاه ، یا یکی از افراد خونه حالش بد بود و میبردمش درمانگاه.

دیگه آخرشم هم گریبان خودم رو گرفت و از دیروز حال خودم بد شد و امروز رو نتونستم برم سرکار اصلا.

 

اینقدر این دو هفته میخواستم بنویسم و نشده که کلا یادم رفت چیا میخواستم بنویسم و این همه درهم برهم نوشتم!

 

 شکر خدا را که در پناه حسینم...

 

 

هـیوا ۱۲ نظر لایک ۱۳
از نام ما مپرسید ما را که می شناسد؟

از ما نشان مجویید ما را که می شناسد؟

هر چند در میانیم از خلق برکناریم

ما همنشین یاریم ما را که می شناسد؟
آخرین مطالب
به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم
سفرنامه مرداد 02
کانال ؟
خوشایند
تماما منفی
آنچه گذشت!
امیکرون در امیکرون!
کفشهایم کو؟
عکساشو پاره کردم نامه هاشو پاره کردم!
حال خیلی خوب!
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۲ )
دی ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
> قدرت گرفته از بلاگ بیان