احمق

  

  

اپیزود اول :

رفته بود یکی از نمایندگی ها و بعد از کلی راهنمایی که این چیه و اون چیه (که قبلا خودش همه اونا رو دیده بود) و راهنمایی که باید این کارا رو کنی فلان قطعات رو از روی یه ماشین دیگه باز کن بیار بذار روی این یکی ماشین برگشته میگه : " الآن باید سوییچ اون یکی ماشینم بیارم اینو روشن کنم ؟ " :| 

بهش میگم تو با کلید خونتون میتونی درِ یه خونه دیگه رو باز کنی ؟ :|

  

اپیزود دوم :

بهش میگم همه وسیله ها و کابلها رو جمع کن بریم نمایندگی ، برگشته داره یه کابل رو از روی یه دستگاه که صرفا مخصوصا همون دستگاه هستش رو باز میکنه و میگه اینم بیارم ؟؟ :| 

میگم این فقط واسه این دستگاهه برا چی میخوای بیاریش ؟ :| میگه خب گفتم شاید لازم بشه . :| بعد میگه من دستشویی دارم داره بهم فشار میاد بذار الآن میام و بدو بدو میره به سمت سرویس بهداشتی :| 

بعدا که بهش میگم اون کابل صرفا برای اون دستگاهه میگه نه من اون موقع بهم فشار اومده بود حواسم نبود :|

 

اپیزود سوم :

صبح ها که با ماشین بچه های شرکت میرفتیم صندلی عقب می نشست و مسلما آفتاب از بقل بهش میزد و زیاد متوجه نمی شد. اون روز نشسته جلو و آفتاب میخوره توو صورتش، میگه : " امروز خیلی گرمه، دیروز این موقع اصلا آفتاب در نیومده بود" :| :|

  

اپیزود چهارم :

اومده پیشم میگه آقای هیوا ، من میخوام گوشیمو توو دیوار بفروشم تاحالا توو دیوار خرید و فروش نکردم چجوری؟ میگم چی چجوریه ؟ میگه ینی اول باید پول رو بدیم به طرف بعد گوشیو بدیم دستش ؟ میگم مگه طرف میخواد فرار کنه ؟؟  مثل مغازه اس دیگه :|

  

حالا اون روز با هم بودیم از خودش تعریف میکرد که " من توو دوران دانشجویی همیشه شاگرد اول بودم.چه توو کارشناسی و چه ارشد. توو دوران ارشد کلی کلاس حل تمرین میگرفتم و پروژه انجام میدادم " و خلاصه میگفت آدم شاخی بودم واسه خودم زمان دانشجویی. حتی یه سری میگفت الآنم که اومدم سرکار توو این یکی دو ماه 3 تا پروژه بهم پیشنهاد شده که انجام بدم اما وقت نمیکنم.

به روش میارم که فلانی تو فلان کارو کردی و فلان چیزو گفتیااا! میگه نه من منظورم اون نبوده شما اشتباه متوجه شدی :| 

 

چندین بار مسئول مربوطه بهم گفته راهش بنداز و  باهاش صحبت کن اینجوری پیش بره موندی نیستاا.

 دیروز بهش میگم فلانی حقوقت هنوز همونه ؟ میگه آره مگه برا تو رو زیاد کردن؟ میگم آره و شروع میکنه به عدد گفتن که چقد زیاد کردن و منم بهش رقمشو نمیگم دقیقا. 

برمیگردم بهش میگم بخاطر اینه بهت میگم دل به کار بده ، برا خودت خوبه و میگه نه من دارم با تمام حواسم کار میکنم و این حرفا

 

غروبش بهم زنگ زدن که تو به فلانی در مورد بیمه و حقوقت چیزی گفتی؟ فلانی برگشته زنگ زده که چرا حقوق آقای هیوا رو زیاد کردید اما برا منو نه ؟ بیمه ش رو از ماه دوم ریختید اما برا من هنوز بیمه رد نکردید :| میگم من رقمشو نگفتم اما هدفم این بوده که انگیزه بشه براش و دل به کار بده ، میگن چرا گفتی و توو شرکت کسی نمیدونه حقوقت زیاد شده و این حرفا.حالا آقای مدیر ناراحت شده و خوبه حقوقت برگرده به همون مقدار قبلی ؟   

  

تا الآن هرکار اشتباهی میکرد خودم جمع و جورش میکردم و لاپوشونی میکردم، با خودم میگفتم بذار راه بیوفته(با این تفاوت که فقط 20 روز دیرتر از من اومده بود شرکت ) و اشکال نداره اولین تجربه کاریشه (با اینکه خودش مدعی بود من توو فلان فروشگاه صندوق دار بودم و این حرفا )

ولی از این به بعد داره برای خودمم بد میشه، میخوام عین خیالمم نباشه و هرکاری میکنه گزارشش رو بدم! نه اینکه بخوام زیرآب بزنم و به قول معروف نون بُری کنم ، ولی وقتی میبینم داره موقعیت شغلی منم خراب میکنه نمیذارم اینطور بشه :|

 

*قبول دارم اشتباه کردم و نباید در مورد حقوقم بهش چیزی میگفتم !

 

 

هـیوا لایک ۱۰

نظرات  (۱۴)

بهزاد

پ تو کجا بودی پسر👊

خوبی؟

زیر سایتونیم جناب سروان

خیلی مخلصیم

گندم فراهانی

خیلی ممنونم🌻 

 

حالا که کرده چ ها کنم 💔 :((

فقط از خدا برای خودم و شما طلب صبر میکنم :| :( :))

گندم فراهانی

دقیقا من هم تو محل کارم به این مشکل برخوردم :(

خوش اومدید

خدا نصیب هیچکس نکنه :|

banooye bahar

ببین چکارا میکنی😐😐😐حواست هست تا شش ماه باید پول به من بدی؟حواست بیشتر جمع کن دهع

شما بذار یک ماه بگذره بعد :|

زود پزه مگه ؟ :| :))

فـا طمـه

چه موقعیت سختی -__- خدا صبرت بده!

ممنون :(

یک زن

همیشه چوب سادگیهامو خوردم. 

 

نیت شما خیر بوده ولی این دوره زمونه جای این بحثها نیست

متاسفانه همینطوره، به قول معروف نون دلمونو میخوریم و آخرشم این میشه!

تجربه شد برام.

جناب منزوی

چی بگم ولله، امیدوارم به شما ضربه نزنه

موفق باشید

ممنون جناب منزوی عزیز ♥

محمد رضا

جمع کن اینارو یه کتاب شد چاپش کن

واقعا تا الانم میشه یه کتاب کوچیک در آوورد ازش

اینایی که نوشتم چند نمونه بود فقط :|

علی رضا

مثل سیامک انصاری به دوربین مدار بسته زل نمیزنی اون موقع ها؟ :))

 

دیگه پا گذاشت رو خط قرمزا. :دی

بخدا بعضی وقتا توو سن و سال و مدرکش میمونم که چجوری مدرک گرفته :|

:))) آره آره :)))

بهامین (دخترِ متولد بهار)

خدا صبر بده بهتون واسه تحمل کردن این‌همکار ...

 

واقعاااا

ممنون

دکتر محیصا

وای چقدر اعتماد به نفس کاذب داره ای خدا... ولی بازم دلیل راپورت دادن نمیشه کار به کارش نداشته باشید😊

اکثر کارایی که بهش سپرده میشه رو بازم من باید انجام بدم :| یه موقع چیزیم میشه میگه من بهش نگفتم یا یاد ندادم در صورتی که اینطور نیست :|

هیوا جعفری

چقدر یه نفر می تونه رو مخ باشه :|

خدا نصیب هیچکس نکنه:|

لنی ..

از این مدعیان همیشه هست باید مدارا کنیم دیگه...جایی که من مشغولم هم یکی هست..البته اون واقعا آدم تواناییه از حق نگذریم و یه حرفه ایه...ولی بازهم نمیتونم قبول کنم که حق داره مدام از خودش تعریف کنه و حتی اینقدر خودش رو بالا ببینه که جواب سلام بقیه رو نده با به زور بده....

درک میکنم چی میگی...

یه موقع هست طرف حالیشه و از این بابت میگی خب حالیشه که اینقدر مدعیه، اما وقتی میبینی طرف فقط داره قمپز در میکنه و میبینی چقد گیج میزنه نمیتونی قبول کنی :|

ولی در کل درخت هرچی پر بار تر ، افتاده تر!

tiara .n

تحمل کردن یه آدم خنگ به نظرم خیلی سخت تر از آدم از زیر کار در رو عه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️وای اگه من میفهمیدم عین بچه ها رفته گزارش داده پدرشو در می اوردم😑حرصم درومد اصن

دقیقا، گاهی وقتا اینقدری که  با سوالا و خنگ بازیاش خستم میکنه فعالیت توو معدن خستم نمیکنه :|

واقعا بچه اس، اون سری یکی از همکارا میپرسه این متولد چنده ؟ :|
دارم براش :))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
از نام ما مپرسید ما را که می شناسد؟

از ما نشان مجویید ما را که می شناسد؟

هر چند در میانیم از خلق برکناریم

ما همنشین یاریم ما را که می شناسد؟
آخرین مطالب
به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم
سفرنامه مرداد 02
کانال ؟
خوشایند
تماما منفی
آنچه گذشت!
امیکرون در امیکرون!
کفشهایم کو؟
عکساشو پاره کردم نامه هاشو پاره کردم!
حال خیلی خوب!
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۲ )
دی ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
> قدرت گرفته از بلاگ بیان