توو این چند سال گذشته ، یه سری اتفاقات برام افتاده که تا قبل از اون، فقط توو فیلما همچین اتفاقاتی رو دیده بودم و اصلا فکرشم نمیکردم که برای منم اتفاق بیوفته!
1) اولین مربوط به زمانی بود که سرباز بودم!(سال 96)
توو دوران سربازی فرمانده کل اون قسمتی که سرباز بودم ،خونش یه خیابون با ما فاصله داشت، من راننده شخصی اوشون بودم و یه ماشین شخصی بهم داده بودن که صبحها میرفتم دنبالش میرفتیم تهران و دوباره غروبا بر میگشتیم.
زمستون بود و غروب حوالی ساعت 5 از نیاوران زدیم بیرون به سمت کرج، اوایل یکم بارندگی بود توو راه و طبق معمول ترافیک بود. هرچی به آخرای اتوبان همت نزدیک می شدیم بارندگی شدیدتر میشد تا کم کم بارون تبدیل به برف شد.آخرای همت کلا همه ماشینا ایستاده بودن و سرسره بازی بود و یه سریا داشتن زنجیر چرخ میبستن. تاحالا تجربه رانندگی توو همچین شرایطی رو نداشتم و ماشینم امانت دستم بود، به آقای فرمانده گفتم من نمیتونم رانندگی کنم و خودشو نشوندم پشت فرمون :دی با زحمت و چند سانت چند سانت حرکت کردن رسیدیم به پیچ آخر همت که میخورد به اتوبان تهران کرج. اونجا دیگه ماشینا مدام میزدن به همدیگه و کسی اصن پیاده هم نمیشد :)) بازم با حرکت مورچه ای بعد از کلی زمان اون تیکه هم رد کردیم و رسیدیم اول اتوبان! اونجام به سمت کرج اصلا ماشینی رد نمیشد، ینی ماشینا نمیتونستن یه شیب خیلی کم رو برن بالا و گارد ریل وسط اتوبان رو مردم شکونده بودن که برن به سمت تهران دوباره!
خلاصه بعد از کلی زحمت، به سمت کرج راه افتادیم، یه اتوبوس جلومون بود موقع رفتن از اون سربالایی دقیقا پشتش میخرچید اینور و اونور.
اما جالبی قضیه بعدش بود که در حال حرکت بودیم!
برف به شدت می بارید و هرچند دقیقه یکبار میزدیم کنار که برف پاک کن و چراغهای ماشین رو تمیز کنیم. دقیقا مثل فیلمای خارجی بود که طرف توو برف و بوران توو ماشینش مونده و راه های دسترسی به شهر بسته اس. دقیقا مثل فیلما بود.
ما حدود ساعت 5 غروب حرکت کردیم و ساعت سه و نیم صبح رسیدم خونه !
تا یکی دو روز بعدش کلا اتوبان کرج تهران بسته بود و نمیشد تردد داشت به سمت تهران یا کرج!
2) دومیش مربوط میشه به زمستون پارسال (سال98)
قطعا برای خیلیامون از زمان قدیم تعریف کردن که فلان بیماری اومد و چقد آدم مردن و یا اینکه توی فیلما دیدیم که یه بیماری مسری میاد و کلی آدم میگیرن و بعدشم واکسنش کشف میشه ، اما فکر نکنم کسی به این فکر کرده باشه که برای خودمونم ممکنه این اتفاق بیوفته!
اصلا فکرشم نمیکردم که یه بیماری به اسم کرونا بیاد و باعث تعطیلی و مرگ و میر تا این حد بشه و زندگی همه آدما رو تحت تأثیر قرار بده
3)سومیش هم قضیه عید فطر امسال بود.
پدرم برامون تعریف کرده بود که یه سال گفتن فردا عید نیست و همه روزه گرفته بودن اما قبل از ظهر اعلام کردن که عیده و همه تعطیل کردن و رفتن نماز عید خوندن!
اما اصلا فکرشو نمیکردم که همه اعضای خانواده یکشنبه روز عیدشون باشه و من روزه بگیرم و فرداش عیدم باشه :| :|
من مقلد آیت الله بهجب بودم و بعد از فوت ایشون با اجازه آیت الله سیستانی بقا بر میت رو انتخاب کردم. شب ساعت 2 بود که خواهرم گفت که بعضی مراجع گفتن فردا عید نیست.
برادرمم مقلد آیت الله مکارم بود و دو تامون فردا رو باید روزه میگیرفتیم. گفتیم خب فردا میزنیم بیرون از شهر و اونجا روزه مون رو میخوریم و دوباره بر میگردیم اما خب از اونجایی که برادرم زیاد ماموریت میرفت گفت من دائم سفر هستم و نمیتونم. منم گفتم خب بذار تنها نباشه و دوتامون با هم روزه میگیریم. اما ظهر اعلام شد که آیت الله مکارم هم گفتن امروز عیده و بعد از زنگ زدن به دفترشون مطمئن شد و من تنها موندم و روزه :| :|
نظرات (۹)