همکاران!

  

   

-شرکت قبلی که بودم، یه همکار خانم داشتیم که یکم گیج میزد. برای کارهای بیمه ام دو سری منو الکی فرستاد بیمه و فرمی که بهم داده بود رو مهر نزده بود. همکارای قبلی هم همچین بلایی سرشون اومده بود.

یه سری رفته بود یه فلش از توو ماشینش آوورده بود داده بود یکی دیگه از همکارا براش فایل بریزه، برگشته بود گفته بود : " اینو از ماشین آووردم به کامپیوتر میخوره ؟ " :| اعجوبه ای بود برای خودش  :)))

  

   

- محل کار فعلیم یه همکار خانم داریم که از لحاظ فنی قویه!

اون سری دیدم یه لپ تاپ با خودش آوورده بود (نمیدونم برای خواهرش بود یا همسرش ) که تعمیرش کنه! دل و روده لپ تاپو ریخت بیرون و دوباره جمعش کرد. اون سری یه لامپ از این لامپای چراغ خطر ماشینا آوورده بود میگفت به نظرت اینو چجوری وصل کنم به سیم و سیم رو به باتری ماشین وصل کنم ؟؟ 

میخواست مثل ماشینای قدیمی که یه لامپ سیار داشتن که اگه توو تاریکی ماشین خراب شد روشنش کنن درست کنه :)) حالا ماشینش خارجیه و اصن فک نمیکنم از این داستانا داشته باشه :))

   

 

-یک ماهی میشه یه همکار آقای جدید اومده توو بخش ما که با من کارمون تقریبا یکیه! ارشد مخابرات از یه دانشگاه خیلی خوب داره و اولین تجربه ای کاریشه. کسی که قبل از ما توو شرکت کار میکرده معرفیش کرده و اینم تقریبا 3 4 روز بعد از سربازیش اومده و مشغول به کار شده.ولی متاسفانه یکم شیش میزنه :| از شانس بدِ ما، اونم کرجیه و وقتی میخوایم برگردیم هی میخواد با من بگرده و فوق العاده روو مُخه از بس حرف میزنه :|

یه روز داشتیم حرف میزدیم بهش میگم من برام هنوز جا نیوفتاده، ارشد مخابرات داری چرا اومدی اینجا که زمینه کاریش صنعته خودروعه ؟؟

میگه نه من کارشناسیم الکترونیکه :| میگم خب اون همه زحمت کشیدی برای ارشد چرا نرفتی دنبال یه کاری که توو زمینه مخابرات باشه ؟ میگه که خب اینجا شرایطش خوبه و از شرکت تعریف میکنه بعد میگه راستشو بگم؟ من ارشد خوندم برای سربازی! (برای سربازیش پروژه گرفته بوده و کلا 2 3 ماه سرباز بوده! ) بعد جواب میده کار نیست! میگم گشتی و پیدا نکردی ؟ من خیلی دیدم توو آگهی ها مخابرات میخواستنا !  میگه خب اگه دیدی برام بفرست :|  

توو کار سوتی زیاد میده!منم متاسفانه گاها آدمِ جوشی میشم و وقتی نمیتونم چیزی بهش بگم و باید با لطافت برخودر کنم واقعا برام سخت میشه :|

فعالیت خاصی نداریم که بخوام خسته بشم ولی بعضی روزا اینقدر میره روو مخ که میخوام سرمو بکوبم به دیوار.

چند روز پیش میخواست بره انبار و موجودی ها رو چک کنه، بهش فایل و عکس قطعاتو دادن و بهش توضیح دادن این اگه بود برای ما نیست و اگه فلان قطعه فلان مشخصات رو داشت برای ماست و این حرفا. فرداش اوکی نشد و موند برای پس فردا. فردای اون روز اومده از من میپرسه فلان قطعه رو چحوری بفهمم برای ماست یا نه ؟ میگم مگه بهت توضیح ندادن دیروز؟ من کار داشتم و دقت نکردم چی به چیه! بعد میگم خب شد امروز نرفتیاا با این اوضاع، میگه آره اگه میرفتم فاجعه بود :| :| 

 از دیگر فضائلش اینکه اون روزای اول در مورد حقوق صحبت میکرد، گفتم اینجا بین اول تا پنجم ماه حقوق ها رو واریز میکنن، میگفت ینی من که از یکم اومدم سرکار تا پنجم ماه دیگه ینی یک ماه و پنج روز رو حساب میکنن و حقوقش رو میدن ؟ :| :|
  

 

 

 

 

هـیوا ۹ نظر لایک ۱۵

ماه اول

   

  

یک ماهی میشه چیزی ننوشتم.

و ننوشتن میتونه دو تا علت داشته باشه: یا اینکه چیزی برای نوشتن نداشته باشی و یا اینکه چیزایی که میخواستی بنویسی زیاد بودن و نمیدونی چی بنویسی.

این ننوشتن یک ماهه منم دلیلش مورد دوم بوده در واقع.

هی میگفتم امروز برم اینو بنویسم و یا اینقد خسته بودم و بی حال که نشده یا اینکه کلا فراموش کردم.

ماه رمضون بود و بیشترین مشکل بحث خواب بود. برای سحری خوردن که بیدار میشدم تا میمومدم دوباره بخوابم باید بیدار میشدم که برم سرکار و کلا در طول روز خمار خواب بودم.

یکی دو روز گفتم شبا قبل از خواب یه چیزی میخورم و دیگه برای سحری خوردن بیدار نمیشم اما خانواده همه بیدار میشدن و اینقدر سر و صدا میکردن که کلا نمیشد خوابید و منصرف شدم :|

 بیشتر از یک ماه میشه که کارم رو توو شرکت جدید، شروع کردم.

چون تا حدودی تجربه داشتم سخت نبود روزای اول. خداروشکر تا اینجاش بد نبوده ولی خب نمیشه زود قضاوت کرد.

بخوام از خوبی های کار بگم اینه که ، کار قبلی یه مدیر داشتیم فوق العاده مغرور و کم فهم! طرف کوچکترین کاریم میخواست بکنه به بقیه میگفت.تا جایی که اگه یکم بهش رو میدادی باید کارای شخصیش رو هم انجام میدادی. اما اینجا مدیرم فوق العاده آدم فهمیده ایه با اینکه نزدیک 20سال سابقه کاری داره اما انصافا آدم افتاده ایه!

یه سری رفته بودم یه دستگاهی رو از یه شرکت خریدم و با خودم آووردم. قبلش مدیرمون گفت رسیدی جلوی ساختمون زنگ بزن بگم بچه ها بیان کمکت بیاریش بالا. البته دستگاه یکم حجمش بزرگ بود و وزن زیادی نداشت.

وقتی رسیدم بهش زنگ زدم که من رسیدم میشه بگی یکی بیاد کمک؟

چند دقیقه صبر کردم و دیدم خودش اومده پایین و با هم بردیمش بالا.

 جالبیه قضیه این بود که جلوی آسانسور که بودیم یکی از همکارای چینی هم اومد جلوی آسانسور که بیاد بالا و وقتی ما رو دید کلی اصرار که بذارید کمکتون کنم!!

وقتی میخواستیم از آسانسور بیایم بیرون بدو بدو رفت از بغل ما رد بشه و  درِ دفتر رو باز کنه که ما معطل نشیم جلوی در و اینقد عجله کرد نزدیک بود صورتش بخوره به کپسولای آتش نشانی که توو راهرو بودن :| :| شما این حرکت رو مقایسه کنید با رفتار ما ایرانیا!

 

روزای اولی که رفتم ، شماره اون طرفی که قبل از من کار میکرد رو پیدا کردم و زنگ زدم بهش ببینم چرا رفته و چطوریه شرایط شرکت.

تعریف کرد و گفت احتمالا ماه اول پونصد تومن کمتر برات حقوق بریزن! اما وقتی حقوق ماه اول رو برام ریختن اینطور نبود و تمام و کمال حقوقمو داده بودن!

قانون شرکت بر اینه که وقتی کسی رو استخدام میکنن سه ماه اول آزمایشی هست و بیمه براش نمیریزن، اما بعد از یک ماه بهم گفتن مدیر عامل گفته کارای بیمه شما رو انجام بدیم و خداروشکر بیمه هم اوکی شد. مدیرمون دمش گرم خواسته بود بیمه رو بریزن برام. اوایل با خودم  می گفتم این سه ماه رو خودم آزاد میریزم اما وقتی دیدم چقد گرون شده کلا منصرف شدم :|

  

چیزی که از روز اول برام جالب بود خوده ساختمونیه که محل کارمونه! اوایل که دنبال کار میگشتم یه شرکت دیگه توو همین ساختمون رفته بودم مصاحبه و حتی یه روز توو آسانسور مدیر همون شرکت رو دیدم :دی اما جالبتر اینکه چند روز پیش یکی از هم خدمتی های آموزشیم یه استوری گذاشته بود از میز کارش و لوکیشن که زده بود دیدم نزدیک ماست. بهش پیام دادم کجایی دقیقا و فهمیدیم که با هم توو یه ساختمونیم فقط اونا طبقه ششم هستن و ما سومیم!

  

+ امسال ماه رمضون از لحاظ معنی واقعا ضعیف بودم :(

   

+ عیدتون مبارک ، نماز و روزهاتون قبول ان شاءالله 

 

 

 

هـیوا ۱۵ نظر لایک ۱۵
از نام ما مپرسید ما را که می شناسد؟

از ما نشان مجویید ما را که می شناسد؟

هر چند در میانیم از خلق برکناریم

ما همنشین یاریم ما را که می شناسد؟
آخرین مطالب
به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم
سفرنامه مرداد 02
کانال ؟
خوشایند
تماما منفی
آنچه گذشت!
امیکرون در امیکرون!
کفشهایم کو؟
عکساشو پاره کردم نامه هاشو پاره کردم!
حال خیلی خوب!
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۲ )
دی ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
> قدرت گرفته از بلاگ بیان