مشکلات نسل ها!!!

 

 

زمان ما:

-کلاس چندمی ؟
ما: سوم راهنمایی!

- ینی کلاس نهمی ؟ ماشالله ماشالله!

این بین ما شروع می کردیم با خودمون شمردن که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم سوم راهنمایی میشه نهم یا نه ؟!

  

  

 الآن :

ما:کلاس چندمی ؟

-کلاس هشتم!

ما: میشه چندم ؟ دوم راهنمایی ؟

 و ما این بین باز با خودمون میشمریم که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم هشتم میشه چندم!؟؟

  

 چرا خب :| هم اون موقع داستان داشتیم هم الآن -_- 

  

 + سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی فاصله مدرسه تا خونه رو با اتوبوس میرفتیم.اگه از اتوبوس جا میموندی باید با اتوبوس بعدی میرفتی و زنگ خودره بود و تأخیر و این داستانا!

سوم که بودم از یه جایی به بعد هر روز دیر می رفتم! وقتی توو نگهبانی ازم کارت دانش آموزی میخواستن با خودم نمی بردم و اسم یکی از دوستام توو یه مدرسه دیگه رو میدادم :دی یکی دیگه از بچه ها هم این شیوه رو اجرا میکرد !دیگه توو نگهبانی ما رو به یه اسم دیگه میشناختن :)) 

 

 

 

هـیوا ۲۰ نظر لایک ۱۳

احمق

  

  

اپیزود اول :

رفته بود یکی از نمایندگی ها و بعد از کلی راهنمایی که این چیه و اون چیه (که قبلا خودش همه اونا رو دیده بود) و راهنمایی که باید این کارا رو کنی فلان قطعات رو از روی یه ماشین دیگه باز کن بیار بذار روی این یکی ماشین برگشته میگه : " الآن باید سوییچ اون یکی ماشینم بیارم اینو روشن کنم ؟ " :| 

بهش میگم تو با کلید خونتون میتونی درِ یه خونه دیگه رو باز کنی ؟ :|

  

اپیزود دوم :

بهش میگم همه وسیله ها و کابلها رو جمع کن بریم نمایندگی ، برگشته داره یه کابل رو از روی یه دستگاه که صرفا مخصوصا همون دستگاه هستش رو باز میکنه و میگه اینم بیارم ؟؟ :| 

میگم این فقط واسه این دستگاهه برا چی میخوای بیاریش ؟ :| میگه خب گفتم شاید لازم بشه . :| بعد میگه من دستشویی دارم داره بهم فشار میاد بذار الآن میام و بدو بدو میره به سمت سرویس بهداشتی :| 

بعدا که بهش میگم اون کابل صرفا برای اون دستگاهه میگه نه من اون موقع بهم فشار اومده بود حواسم نبود :|

 

اپیزود سوم :

صبح ها که با ماشین بچه های شرکت میرفتیم صندلی عقب می نشست و مسلما آفتاب از بقل بهش میزد و زیاد متوجه نمی شد. اون روز نشسته جلو و آفتاب میخوره توو صورتش، میگه : " امروز خیلی گرمه، دیروز این موقع اصلا آفتاب در نیومده بود" :| :|

  

اپیزود چهارم :

اومده پیشم میگه آقای هیوا ، من میخوام گوشیمو توو دیوار بفروشم تاحالا توو دیوار خرید و فروش نکردم چجوری؟ میگم چی چجوریه ؟ میگه ینی اول باید پول رو بدیم به طرف بعد گوشیو بدیم دستش ؟ میگم مگه طرف میخواد فرار کنه ؟؟  مثل مغازه اس دیگه :|

  

حالا اون روز با هم بودیم از خودش تعریف میکرد که " من توو دوران دانشجویی همیشه شاگرد اول بودم.چه توو کارشناسی و چه ارشد. توو دوران ارشد کلی کلاس حل تمرین میگرفتم و پروژه انجام میدادم " و خلاصه میگفت آدم شاخی بودم واسه خودم زمان دانشجویی. حتی یه سری میگفت الآنم که اومدم سرکار توو این یکی دو ماه 3 تا پروژه بهم پیشنهاد شده که انجام بدم اما وقت نمیکنم.

به روش میارم که فلانی تو فلان کارو کردی و فلان چیزو گفتیااا! میگه نه من منظورم اون نبوده شما اشتباه متوجه شدی :| 

 

چندین بار مسئول مربوطه بهم گفته راهش بنداز و  باهاش صحبت کن اینجوری پیش بره موندی نیستاا.

 دیروز بهش میگم فلانی حقوقت هنوز همونه ؟ میگه آره مگه برا تو رو زیاد کردن؟ میگم آره و شروع میکنه به عدد گفتن که چقد زیاد کردن و منم بهش رقمشو نمیگم دقیقا. 

برمیگردم بهش میگم بخاطر اینه بهت میگم دل به کار بده ، برا خودت خوبه و میگه نه من دارم با تمام حواسم کار میکنم و این حرفا

 

غروبش بهم زنگ زدن که تو به فلانی در مورد بیمه و حقوقت چیزی گفتی؟ فلانی برگشته زنگ زده که چرا حقوق آقای هیوا رو زیاد کردید اما برا منو نه ؟ بیمه ش رو از ماه دوم ریختید اما برا من هنوز بیمه رد نکردید :| میگم من رقمشو نگفتم اما هدفم این بوده که انگیزه بشه براش و دل به کار بده ، میگن چرا گفتی و توو شرکت کسی نمیدونه حقوقت زیاد شده و این حرفا.حالا آقای مدیر ناراحت شده و خوبه حقوقت برگرده به همون مقدار قبلی ؟   

  

تا الآن هرکار اشتباهی میکرد خودم جمع و جورش میکردم و لاپوشونی میکردم، با خودم میگفتم بذار راه بیوفته(با این تفاوت که فقط 20 روز دیرتر از من اومده بود شرکت ) و اشکال نداره اولین تجربه کاریشه (با اینکه خودش مدعی بود من توو فلان فروشگاه صندوق دار بودم و این حرفا )

ولی از این به بعد داره برای خودمم بد میشه، میخوام عین خیالمم نباشه و هرکاری میکنه گزارشش رو بدم! نه اینکه بخوام زیرآب بزنم و به قول معروف نون بُری کنم ، ولی وقتی میبینم داره موقعیت شغلی منم خراب میکنه نمیذارم اینطور بشه :|

 

*قبول دارم اشتباه کردم و نباید در مورد حقوقم بهش چیزی میگفتم !

 

 

هـیوا ۱۴ نظر لایک ۱۰

چه میکنـــه این بازیکن :))

  

  

پارسال  توو شبای قدر یه روحانی اومده بود و سخرانی میکرد، یه جا توو صحبتاش گفت هرکس، شبها قبل از خواب سوره واقعه رو بخونه فقیر نمیشه و وسعت روزی پیدا میکنه ( و به اصطلاح خودم پولدار میشه)

بعد از ماه رمضون شروع کردم به خوندن سوره واقعه هر شب.

بعد از دوران سربازی بود و شرایط مالی خوب نبود.

توو دوران سربازی یه مسابقات حفظ قرآن گذاشته بودن و جایزه هاش انتقال به شهر خودت و مرخصی و یه مبلغی پول بود.

منم سربازیم تموم شده بود نه از انتقالی استفاده کردم و نه از مرخصی و فقط مونده بود پول نقد که اونم تقریبا بیخیالش شده بودم.

یه مدت از خوندن سوره واقعه گذشته بود و خبری نبود از پول و این حرفا :دی

یه سری به خدا گفتم خدایاا! میبینی که اوضاع مالی داغونه! نمیخوای یه حرکتی چیزی بزنی ؟

فردای همون روز پیامک واریز وجه اومد و جایزه اون مسابقات رو واریز کردن :دی

بعد از اون مصمم تر شدم به خوندن سوره واقعه و واقعا تاثیراتش رو دیدم. از اون موقع تا حالا منی که عموما هشتم گِروعه نُهم بوده عموما اوضاع مالیم به لطف خدا خوب بوده و دیگه از اون شرایط در اومدم.

 

 

و از همه مهمتر در راستای اون پست قبلی و تعریف مدیر عامل و مدیر خودم ازم، از این ماهی که گذشت حقوقم رو یک سوم افزایش دادن  و تقریبا حقوقم الآن دو برابر حقوق کار قبلیم شده خداروشکر.در حالی که اگه کارم رو عوض نمیکردم ، اگه خودمو میکشتم و روزی چندین ساعت اضافه کاری میموندم هم هرگز همچین مبلغی رو نمیگرفتم :))

 

+ دقیقا با اومدنم به این شرکت، شروع کردم توو بورس سرمایه گذاری کردن و تا الآن به لطف خدا خوب بوده.

  

+قبلا گفته بودم نگران فاصله افتادن بین سابقه بیمه ام هستم،با اینکه اینجا برام از ماه دوم بیمه رو واریز کردن اما خب یک ماهی این بین خالی میموند، اما چند روز پیش که رفتم توو سایت و سابقه بیمه م رو نگاه کردم دیدم شرکت قبلی، اون ماهی که کلا 2 روز اونجا بودم و بعدش اومده بودم بیرون هم برام بیمه رو رد کردن خداروشکر :))

 

+سوره واقعه رو بخونید ، وقتی نمیبره شاید نهایت 5 دقیقه طول بکشه اما قطعا آثارش رو میبینید. 

  

  

هـیوا ۲۳ نظر لایک ۱۲
از نام ما مپرسید ما را که می شناسد؟

از ما نشان مجویید ما را که می شناسد؟

هر چند در میانیم از خلق برکناریم

ما همنشین یاریم ما را که می شناسد؟
آخرین مطالب
به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم
سفرنامه مرداد 02
کانال ؟
خوشایند
تماما منفی
آنچه گذشت!
امیکرون در امیکرون!
کفشهایم کو؟
عکساشو پاره کردم نامه هاشو پاره کردم!
حال خیلی خوب!
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۲ )
دی ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
> قدرت گرفته از بلاگ بیان