در گل فرورفته گانیم :))

 

توو مصاحبه پرسید انگلیسیت چطوره ؟ گفتم در حد متوسط، که بتونم گلیم خودمو از آب بیرون بکشم!

 

روزی که اومدم برای صحبت در مورد شرایط کار، آدرس ایمیلمو خواستن که یه فرمی رو برام بفرستن پر کنم.

متن ایمیل و فرم به صورت انگلیسی بود. با خودم گفتم احتمالا میخوان کلاس بذارن که انگلیسی فرستادن، منم همه چیزا رو به انگلیسی نوشتم و براشون فرستادم

منتها با خودم گفتم اگه متن قراردادشونم انگلیسی باشه چی ؟ باید بگیرم بیارم خونه بشینم ترجمه اش کنم ببینم چی نوشته اصن؟!

روز اول کاری ، بهم  یه ایمیل دادن  با اسم خودم که این ایمیلتونه .بعد یه لیست از بچه های شرکت دادن که به اینا ایمیل بزنید و خودتونو معرفی کنید ولی متنش انگلیسی باشه :|

زرنگی کردم و گفتم از قبل متنی ندارید ؟! یه متن برام فرستادن که این متنیه که نفر قبل از شما فرستاده بوده و منم در کمال خونسردی همونو کپی کردم و فقط اسم و شمارمو عوض کردم و برای بقیه فرستادم.

بعد دیدم اینجا هرکاری دارن مکاتباتشون کلا انگلیسی :|

وقتی کاری دارن انگلیسی میل میزنن و باید انگلیسی جوابشونو بدی

تا اینجاشو میشد یه کاریش کرد. مختصر جواب میدی و میره پی کارش.

تا اینکه چند روز پیش یه فایلی رو برام فرستادن که مترجم شرکت ترجمه کرده بود.

گفته بودن بفرستیدش برای آقای هیوا چک کنن مشکلی نداشته باشه :|:))

مطلب رو میفهمیدم ولی خب باید چک میکردم اصطلاحات فنی رو درست ترجمه کرده باشن.

خداروشکر سایتهای آنلاین ترجمه هستن:))

دست به دامنشون شدم و از اینور کپی بگیر اونور :))

  

 اونروز براشون گزارش کار فرستاده بودم به فارسی، زنگ زده میگه از این به بعد انگلیسی بفرست، ما بیس کارمون انگلیسیه :|:))

  

جالبیه قضیه اینه امروز صبح، مترجم شرکت میگه شما آموزشگاه رفتید برای زبانتون ؟ میگم نه خودم خوندم ، برای کنکور که خوندم زبانم خوب شد ولی یه مدت آلمانی خوندم گند زده شد بهش :))میگه جمله بندیتون خوبه. بعد میگه فلانی (کسی که به من گفت گزارش کار انگلیسی باشه ) خیلی غلط مینویسه :))

  

دو تا چینی هم توو شرکت هستن خداروشکر با اونا برخورد ندارم زیاد، لعنتیا اصن معلوم نیست چی میگن از بس با لهجه چینی صحبت میکنن انگلیسی رو :))

  

واقعا کلاس زبان لازم شدم  

 

قبل از عید از یه آموزشگاه داداشم قیمت گرفته بود یه دوره 8ماهه ، دو میلیون و چهارصد، خودم یک ماه پیش تقریبا رفتم و دوباره ازشون شرایط کلاسارو بپرسم ، قیمت کلاسارو پرسیدم شده بود سه میلیون و دویست :|

چه خبرتونه؟؟؟ چه خبرتوووونه ؟

باید هرچی حقوق میگیرم رو بدم کلاس زبان :|

  

 

 

 

هـیوا ۱۵ نظر لایک ۹

دو راهی هااااا

  

 

در طول هفته گذشته، که گذشت،پنج تا شرکت زنگ زدن و رفتم مصاحبه.

یکیشون فردای همون روزی که رفتم زنگ زد و گفت آقا بیا قرارداد ببندیم باهاتون و یکم لفتش دادم که فکرامو کنم.البته یه جلسه ملاقات با مدیر عاملشون گذاشتن و تقریبا صحبتامون رو کردیم.

اون شرکتی که توو پست قبل نوشتم یه روز زنگ زدن و میخواستن تلفنی سوال کنن و منم جایی مراسم بود و نتونستم باهاشون صحبت کنم و گفتن دوباره زنگ میزنیم و هنوز نزنگیدن.

امروز دیگه رفتم شرکتی که مشغول بودم استعفا دادم و تسویه حساب کردم باهاشون. دیگه واقعا اعصابم نمیکشید اونجا بمونم.

جدا از بحث حقوق پایینش، جایی برای پیشرفت نداشت و مدام بخشایی که بودم رو عوض میکردن و این آزار دهنده بود.

از لحاظ مدیریتی هم واقعا افتضاح بود!

میخواستم حسابی بشورمشون ولی خب گفتم بذار با خوبی و خوشی برم از اون مجموعه.

تنها آپشن خوبی که داشت نزدیکیش بود، حدود نیم ساعت راه بود تا خونه اگه با ماشین شخصی میرفتم!

 

تا قبل از ظهر کارامو کردم و ظهر خونه بودم که یکی دیگه از شرکتایی که رفته بودم زنگ زدن که فردا بیا قرارداد ببندیم و صحبت نهایی رو کنیم.

حالا من موندم و گزینه های روی میز که کدومو انتخاب کنم؟!

همیشه از دو راهی و انتخاب بین چند تا چیز متنفر بودم و هستم و همیشه هم توو جاهای مهم زندگی این اتفاق برام افتاده! 

مثل زمان دانشگاه و انتخاب شهر دانشجویی و ...

 

هر دو کار تهرانن!

اولیه از لحاظ حقوقی خیلی بهتره اما خب چیزی به عنوان اضافه کاری نداره و اگه کاری باشه باید بمونی و انجام بدی و جزو همون حقوقی که در نظر گرفتن میشه ، حالا هر چند ساعتم طول بکشه فرقی نداره! 

اما دومی یکم مسیرش خوب نیست و حقوقشم نسبت به اون یکی پایین تره و کار توو بخش تولیده و علاقه ای به کار توو بخش تولید ندارم.

 

نمیدونم چه حکمتیه وقتی دنبال کار میگردی نیست وقتیم پیدا میشه چندتایی با هم میان سراغت :|

ولی خب برام جالبم بود خداروشکر در طول یک هفته تونستم یه کار دیگه پیدا کنم.

 

 امیدوارم خدا کمک کنه و بتونم انتخاب درستی کنم.

 

 + یه آقای تقریبا میانسالی همکارمون بود، اونم اصلا خوشش نمیومد از شرکت و شرایطش، اونم میگفت منم دنبال کار جای دیگه ایم، از وقتی بهش گفته بودم دنبال کارم که از اینجا برم، بنده خدا در طول روز میومد میگفت فلان جا دیدم آگهی زده بودن الکترونیک میخواناا. امروزم که رفتم باهاش خداحافظی کنم گفت اتفاقا میخواستم یه ایمیل برات بفرستم رزومه بفرستی براشون. خیلی مرد گلی بود.

  

 + یکی دیگه از همکارا یه نصیحت خوبی کرد، گفت هرجا خواستی بری برو ببین اونی که چند سال بوده چه جایگاهی داشته و الآن چه جایگاهی داره؟! مثل اینجا نباشه که یکی که تازه میاد با اونی که 10ساله داره اینجا کار میکنه یکی باشن!

 

 

هـیوا ۷ نظر لایک ۹

هرچیز که خار آید!

  

  

 

  پارسال توو سایت نت برگ دنبال دوره های آموزشی میگشتم و یه دوره شبکه پیدا کردم با 90% تخفیف. ثبت نام کردم و دوره رو رفتم و مدرکشو گرفتم، گفتم توو رزومه ام باشه بد نیست.

زیاد با رشته تحصیلی ما مرتبط نبود اما خب توو دانشگاه دو واحد از اون مباحث رو پاس کرده بودیم.

از بعد از تعطیلات دیگه کاملا مصمم شدم که دنبال جای دیگه ای باشم برای کار .

دوباره شروع کردم به رزومه فرستادن و امروز رفتم یه شرکت نسبتا بزرگ و خوب برای مصاحبه.

آقای مصاحبه کننده گفت میدونی برای چی اینجایی؟ فقط بخاطر اون دوره ای که نوشتی!

البته مصاحبه زیاد از نظر ایشون مطلوب نبود اما خب گفت بهت فرصت میدم بری مرحله بعدی مصاحبه رو هم انجام بدی. و البته گفت اونور خیلی سختگیرن و این حرفا!

قراره تا یک هفته دیگه خبر بدن و امیدوارم خبر بدن.

باید توو این یک هفته کلی مطلب بخونم و آماده بشم ، تا ببینیم خدا چی میخواد برامون...

   

 
+کنکور ارشد هم افتاد خرداد ماه و جای امیدواری هست !

 

    

+ از اینکه یه کاری که همه انجام میدن رو انجام بدم اصلا خوشم نمیاد، بخاطر همین برای سال جدید چیزی ننوشتم :دی

فلذا سال نو و اعیاد شعبانیه مبارکتون باشه.

   

   

  

هـیوا ۷ نظر لایک ۷

دچار!

 

 

 

چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم

دیده بردوز نباید که گرفتار آیی

  

  

  

هـیوا لایک ۱۰

آقای حواس پرت

  

  

اون روز داداشم میخواست انحراف بینیشو عمل کنه و ماشینو با خودش نبرده بود و منم گفتم فرداش با ماشین میرم سرکار.

صبح روو این حساب ساعت گوشیمو طوری تنظیم کردم که دیرتر بیدار بشم.

صبح متوجه آلارم نشده بودم و وقتی بیدار شدم دیدم دیرم شده.

از طرفی یکی از همکارا کارتشو تازه گرفته بود گفت وقت میکنی کارت منم ببری پِرس کنی که کارت اونم دست من بود و بهش گفته بودم قبل از 8 میرسم و کارتت رو میزنم.

خونه هم کسی نبود و رفته بودن بیمارستان پیش داداشم. یه لحظه با خودم گفتم نکنه با بابام رفتن ماشینم بردن؟! از پنجره نگاه کردن و دیدم ماشین نیست :|

کلی غرغر کردم که چرا بهم نگفتن و ماشینو بردن.

آماده شدم و دیگه میدونستم دیر میرسم .

اومدم دم در یه نگاهی به اینور و اونور کردم و دستامو توو جیب کاپشنم کردم دیدم کلیدای ماشین توو جیبمه!

شک کردم نکنه ماشینو دزدیدن؟! 

رفتم چند متر اینور و اونورو نگاه کردم گفتم شاید حا نبوده جلو خونه پارک کنن جای دیگه ای پارکش کردن! دیدم نه اصلا خبری از ماشین نیست.

زنگ زدم به بابام و گفتم ماشینو شما بردید ؟ ماشین نیستش چرا؟ گفت دیشب خودت با ماشین رفته بودی شاید یه جا پارکش کردی نیاوردیش با خودت :|

یه لحظه به خودم اومدم ، دیدم دیشب رفته بودم بیرون با ماشین، دو سه جا میخواستم برم کار داشتم ، ماشین رو توو یه کوچه پارکش کردم و رفتم دنبال کارام.

چون عادت نداشتم با ماشین برم بیرون، کلا یادم رفته بود ماشینو بردم با خودم و پیاده برگشته بودم:|

القصه بدو بدو اومدم سوار تاکسی شدم و رفتم ماشینو برداشتم رفتم سرکار:|:))

دیشبم رفتم یه فایلی رو پرینت گرفتم ، موقع برگشت یکی دو جای دیگه رفتم و اومدم خونه، یه دفه دیدم برگه ها نیستن:|یادم افتاد داشتم برمیگشتم رفتم یه فروشگاهی خرید کردم و موقع حساب کردنش منتظر بودم توو صف، داشتم با گوشی حرف میزدم برگه های پرینت شده رو گذاشتم روو میز :| دیگه توو خونه صداشو در نیاوردم و گفتم دوباره میرم پرینتشون رو میگیرم :| :|

  

 

 + گفته بودم با حقوقم میخوام پدر و مادرم رو بفرستم مشهد، دیدم اگه با حقوقی که میدن بخوام بفرستمشون چیزی برام نمیمونه تا آخر ماه، به خواهر و برادرم گفتم من بیشتر مبلغ رو میدم شمام کمک کنید ، به اسم کادوی روز پدر و مادر براشون اوکی کردیم بلیط قطار و هتل و این چیزا رو و قراره چند روز دیگه برن ان شاءالله

 

 

 

 

هـیوا ۲۴ نظر لایک ۲

نوتیفیکیشن!

    

  

 

     

یه عادتی که دارم ینی داشتم، این بوده که عادت نداشتم پیام رو نخونده توو تلگرام بذارم. ینی بدم میومد تلگرامم بزنه فلان تعداد پیامِ نخونده داری. بخاطر همین موضوع همه کانال و چندتا گروهی که عوض بودم رو غیرفعال کرده بودم که نزنه اینقد پیام داری :)) وقتیم میدیدم که جایی پیاماشو نخوندم ناچاراً میرفتم و باز میکردم اون کانال یا گروه رو و میرفتم تا آخرین پیام که نزنه چقد پیام نخونده دارم-_-

چند وقتی بود که توو آپدیت جدیدش  توو لیست میتونستی سمت راست بکشی گروه یا کانال رو و بزنی خوندیش و کار ما رو راحت کرده بود :))

حالا چند وقتی هست شبا توو خونه حس چک کردنشون رو ندارم و وقت نمیشه اصلا و موکولش میکنم به فردا صبح توو مسیر، که میرم سرکار بخونمشون و توو مسیر هم میگم بمونه رفتم خونه و این قضیه مدام تکرار میشه و الان کلی پیام نخونده دارم و دلم نمیاد نادیده بگیرمشون

حالا شما در نظر بگیرید که اون بالای پنل بلاگم چقد ستاره روشنه و بلاگهایی که چند بار مطلب جدید گذاشتن و من هنوز نخوندمشون :|

 

+ به اون یکی شرکته هم زنگ زدم و گفتن دوباره رزومه ات رو برامون بفرست و فرستادم و در آخر هم بعد از یک هفته که دوباره زنگ زدم بهشون گفتن فعلا نیرو نمیخوایم و قراره شرکت رو توسعه بدیم و رزومه شما رو میذاریم توو اولویت و این حرفا-_- و ما فعلا همینجا موندگاریم تا ببینیم خدا چی میخواد.

   

     

+ ارشدم ثبت نام کردم دوباره، از رشته های مهندسی که آبی گرم نمیشه دیگه، مثه پارسال MBA ثبت نام کردم.گفتم این دو ماهو تقریبا یکم وقت بذارم یکم بخونم شاید تهران قبول شدیم.

 

 

+ یه سری چیزای دیگه هم میخواستم بنویسم ، یادم نمیاد فعلا. گفتم یه پستی بذارم خیلی وقته چیزی ننوشتم :|

 

   

   

 

هـیوا ۸ نظر لایک ۰

نارضایتی

  

   

دیروز رفته بودم توو فکر که به اون شرکتی که چند وقت پیش بهم زنگ زدن بهم و نرفتم، زنگ بزنم ببینم نیرو گرفتن یا نه ؟

امروز مصمم تر شدم :|

رفتم براشون رزومه فرستادم.

توو فکرم که تاریخ قرارداد یکماهه با این شرکته تموم شد، بگم دیگه نمیام!

اصلا اون چیزی که گفته بودن و فکر میکردن نیست...

  

  

  

هـیوا ۱۱ نظر لایک ۰

تقریبا اولین!

   

    

سری های اولی که میرفتم مصاحبه و فرم پر می کردم ، توو قسمت حقوق درخواستی معمولا بالای دو میلیون تومن مینوشتم. دو تا دو و نیم میلیون تومن.

از برادرم پرسیده بودم و میگفت بگو بالای 2تومن، کم بگی فکر میکنن چیزی بلد نیستی.

وقتی جایی میگفت ما حقوقمون وزارت کاریه، میگفتم خیلی کمه و کلا قضیه منتفی میشد.

چند وقتی گذشت و دیدم اینجوری پیش برم نتیجه ای نخواهد داشت.

کم کم حقوق مد نظر رو آووردم روو یک و هفتصد ، یک و ششصد.

بازم خبری نمیشد.

این جایی که الآن مشغولم ، روز مصاحبه پرسید حقوق مد نظرت چقده ؟ گفتم یک و ششصد، گفت تقریبا وزارت کاری دیگه؟ گفتم یکم بیشتر البته.

وقتی مشغول شدم، گفتن یک هفته آزمایشی و بعدش قرارداد میبندیم باهاتون، البته از روز اول براتون حقوق وزارت کاری رد میشه!

با خودم گفتم خب احتمالا موقع قرارداد مبلغ قرارداد رو بیشتر میکنن دیگه.

زمانی که خواستن قرارداد رو تنظیم کنن، گفتن قرارداد رو یک ماهه تنظیم میکنیم بعد از اون تصمیم میگیریم که باهاتون بازم قرارداد ببنیدیم یا نه؟

وقتی قرارداد رو دادن برای امضا، دیدم حقوق وزارت کاری برای یک کارگر رو نوشتن توو قرارداد. به سرپرستمون گفتم بابا لااقل اون مبلغ مابه التفاوتی که برای مدرک لیسانس با حقوق کارگر هست رو بیارید روی قرارداد، خیر سرمون درس خوندیم و لیسانس داریم مثلا! گفت باشه من صحبت میکنم قرارداد بعدی ، اضافه کنن اونو، اما خب اینجا به نیروی تازه کار اینجا حقوق زیادی نمیدن!

 

دیروز اولین حقوقمو واریز کردن ، برای این 20روزی که رفتم سرکار.

 

قبل از اینکه مشغول بشم و در تکاپوی پیدا کردن کار بودم مدام به خودم میگفتم چرا درس خوندم ؟؟؟ و الآن با این اوضاع ِ حقوق بیشتر به این قضیه پی میبرم که اشتباه کردم درس خوندم :| :|

 

البته خب ، توو دانشگاه چیز بدرد بخوری به نظرم یادمون ندادن و حق دارن به یه نیروی تازه کار حقوق زیادی ندن.

 

تصمیم گرفته بودم وقتی رفتم سرکار، با اولین حقوقم، پدر و مادرم رو بفرستم یه سفر زیارتی.

بعدش تصمیم گرفتم یه گوسفند قربونی کنم و گوشتش رو بدم به یه خیریه.

با این تفاسیری که از حقوق گفتم، باید مرحله ایشون کنم.

یه مقداریم پول قرضم اونارم باید تسویه کنم :|

 

  

+ امروز ظهر رفتم شیرینی گرفتم به مناسبت اولین حقوق.  غروبی میخواستم برم بیرون دیدم مادرم یه حالتی داره، منتظر بودم یه چیزی بگه!

میپرسه خب چقد حقوق دادن بهت ؟ :| ینی از ظهر منتظر بودم اینو بپرسه! شک ندارم برنامه هاا ریخته برام :|:|

البته خودم مدنظرم هست یه مقداریشو بدم برای خرجای خونه.

بعدا باید از اهدافم بنویسم ! 

 

 

 

  

هـیوا ۱۳ نظر لایک ۲

پایان ِ کار ؟؟

    

  

از وقتی که سربازیم تموم شد ، مدام دنبال یه دوره بودم که فنی حرفه ای برگزار کنه و برم ثبت نام کنم.

ماهی چند باز زنگ میزدم یا میرفتم و خبری نبود. دیگه داشتم دنبال یه آموزشگاه میگشتم که اون دوره رو برم اما خب از اونجایی که هزینه های این دوره ها بیرون زیاده منصرف شدم و بازم منتظر موندم که اون دوره برگزار بشه چون توو بازار کار خیلی به درد میخورد و میشد به عنوان یه کاتالیزر توو پروسه پیدا کردن کار بهش نگاه کرد.

تقریبا 5 ماهی طول کشید . از طرفیم پدر به گفته خودش فکر میکرد توو خونه میمونم حوصله م سر میره ، میگفت بیا کمک دست من سر کار! غافل از اینکه میخواستم چندتا نرم افزار یاد بگیرم خودم . اما خب نمیتونستم نه بگم و تقریبا یک ماهی کمک پدر میدادم. برای اینکه بتونم بپیچونمش رفتم یه دوره همینجوری ثبت نام کردم که هم توو رزومه داشته باشم و هم اینکه پدرو بپیچونم!

[ یه مدت بود کلا هرچی رزومه می فرستادم کسی زنگ نمیزد و دیگه واقعا نا امید شده بودم و واقعا توو فکر بودم برم پول قرض کنم و بیرون اون دوره فنی مد نظرم  رو  برم!]

اون دوره تموم شد و از اون دوره ای که مشتاقش بودم خبری نبود تا اینکه اوایل این ماه بود که ثبت نامش شروع شد.

یه روز گفتن باید بیای مصاحبه و قبل دوره یه آزمون گرفتن که ببینن حداقلی ها رو برای اون دوره داریم یا نه.

دقیقا همون روزم رفتم یه شرکت برای مصاحبه کاری.

هر دو تا خوب بود و شرکته قرار شد یکی دو روزه خبر بدن نتیجه رو.

یک هفته گذشت و نه خبری از شرکت شد و نه شروع کلاسای فنی. هفته بعد پیام دادن که کلاسا یکشنبه شروع میشه.

صبح کلاس رو رفتم و ظهر که داشتم میومدم خونه گوشیم زنگ خورد که شما توو مصاحبه شرکت ما قبول شدید از فردا بیاید سرکار ، یک هفته آزمایشی بعدش اوکی بود دیگه کارای قرارداد و اینا رو اوکی میکنیم!

روز اول که رفتم یه جای دیگه زنگ زدن برای مصاحبه که گفتم نمیام، روز دوم یه جای دیگه زنگ زدن که آقا شما اومده بودید مصاحبه قبولی بیا صحبت کنیم در مورد شرایط کار اما خب اینم باز کنسل کردم.

فقط این دومی خیلی به خونه نزدیک بود و تقریبا یک ماهی میشد ازشون خبری نشد، قرار بود یک هفته ای خبر بدن و چقد اون موقع دوست داشتم اوکی بشه اما خب نشد اون موقع. با این کار که الآن مشغولم مقایسه کردم از لحاظ حقوقی یکی بودن تقریبا اما خب این یکی بهتره به نظرم چیزای بیشتری یاد میگیرم قطعا ، به دوری مسافتش می ارزه!

با خودم گفتم این همه دنبال اون دوره و این همه دنبال کار بودیم حالا هر دوتاشون با هم اوکی شدن! از یه جهت گفتم اگه برم شرکت و اوکی نشه اون دوره هم کلا کنسل میشه که! اما خب خداروشکر از همون روز اول متوجه شدم که موندنی هستم توو شرکت.

خلاصه اینکه ما هم انگار شاغل شدیم!

 

   

 + اون روزی که این شرکت مصاحبه کردم، شخص مصاحبه کننده گفت فلان چیز رو بلدی ؟ گفتم نه و قرار یه دوره برم یادش بگیرم( همون دوره ای که مدتها دنبالش بودم) البته یه مدته میخوام خودم شروع کنم و خود آموز یاد بگیرم،طرف گفت بهترین جا برای یاد گرفتن محیط کاره! از این جمله ش خیلی خوشم اومد.

   

    

+ این قسمتی که الان هستم ، بخش تحقیق و توسعه هستش و یه خانم و آقا هستن همکارام که با هم زن و شوهر هستن. روز اول که داشتن در مورد شرایط و محیط کار و اینا میگفتن خانمه گفت : مثل اینکه مهندس از شما خیلی خوشش اومده ها! و من بودم که داشتم حال میکردم از این حرف :دی

 

    

+برادرم به شوخی میگفت ببین توو اعمال این چند وقتت چی کار کردی که اینجوری همه با هم دارن میان سراغت ؟ 
  
  

+ دوست داشتم اون دوره رو برم بخصوص وقتی بچه ها از استادش تعریف میکردن ، اگه رفته بودم قطعا توو شرایط حقوق تأثیر گذار بود ولی خب کار برام مهم تره

   

  

+ چیزی که هست اینه که در مورد حقوق چی فکر می کردیم و چی شد ...

  

    

    

 خدارو شکر....

  

  

هـیوا ۱۸ نظر لایک ۱

مفلس!

   

   

رفته بودم مسجد نماز بخونم، رفتم توو فکر که باید یه پولی جور کنم برم یه کاپشن بخرم، کاپشنی که میپوشم واقعا دیگه رنگ و رو رفته اس.

به خدا گفتم خدایا ردیف کن یه جوری پولشو!
   

نماز خوندم و اومدم بیام بیرون ، کفشامو که از جا کفشی در آووردم، دیدم چندین ماهِ میخوام یه جفت کفش بخرم :|
   

با خودم گفتم پول کاپشن رو جور کنم، کفشارو چی کار کنم ؟؟؟

   

    

#سالهای_صبوری

   

هـیوا لایک ۳
از نام ما مپرسید ما را که می شناسد؟

از ما نشان مجویید ما را که می شناسد؟

هر چند در میانیم از خلق برکناریم

ما همنشین یاریم ما را که می شناسد؟
آخرین مطالب
به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم
سفرنامه مرداد 02
کانال ؟
خوشایند
تماما منفی
آنچه گذشت!
امیکرون در امیکرون!
کفشهایم کو؟
عکساشو پاره کردم نامه هاشو پاره کردم!
حال خیلی خوب!
آرشیو مطالب
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۲ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۱ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
دی ۱۴۰۰ ( ۳ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۲ )
دی ۱۳۹۷ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
> قدرت گرفته از بلاگ بیان